محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

استادیوم بازی ایران و کره

27 آبان ماه مصادف بود با اولین سالگرد فوت آقاجون( بابابزرگ من) اون روز من تو خونه کارامو انجام دادم و تا تو از مدرسه آمدی با هم رفتیم خونه مامان بزرگ سر راه یه دسته گل رز هم خریدیم. همه اونجا بودند و سفره را آماده کرده بودند قرار بود ختم انعام خونده بشه. بعدازظهر بابایی اومد اونجا دنبال تو و چون مجلس زنانه بود با بابایی رفتی استادیم. بازی ایران و کره نکته جالبش برام اینجا بود که می گفتی مامان کره ای ها نمی گفتن دودورودروددود ایرااااااااان!!!!!!!! آخه مامان اونا تیم مقابلن پسرم چه توقعی داااااااریااااااا!!!!! با علی کریمی، آندره تیموریان و .... عکس داری که می تونی عکساتو ببینی.   خیل...
28 آبان 1393

مسافرت به شمال

ا ز اول آبان ماه با استعفای من موافقت شد و من ماندم در خانه. روزا رو نمی دونم چطور شب می کردم اینقدر کارای عقب افتاده بود که باید انجام می شد چه درسی و چه از لحاظ کارهای خانه. حالا اومدم برات بگم که به مناسبت تاسوعا و عاشورا هفته گذشته يعني  12 و 13 آبان ماه تعطیل بود و ما همگی یعنی من و تو و بابا شهرام- خانواده مامان- خانواده خاله پروین - آقاجون و مامان زیبا- مینا و شوهرش- مامان بزرگ و دایی داود رفتیم شمال خزرشهر حرکت ما دوشنبه تاسوعا بود برای همین من شنبه رفتم کتابخونه و تکالیف دانشگاه رو با آیدا انجام دادیم. یکشنبه من رفتم تره بار با مامانی تو تره بار احساس کردم حالم بد کلیه هام درد داشت برا همین اومدم خونه مامانی و بابا ...
17 آبان 1393
1